صامت بروجردی:بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن مشام مجلسیان را دمی معطر کن
❈۱❈
بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن
مشام مجلسیان را دمی معطر کن
فسرده گشت دماغم برای راحت روح
بیار ساغر سرشار کام جان تر کن
❈۲❈
دلم ز موعظه شیخ شد قرین ملال
برای مسئله عشق جا به منبر کن
به آستانه معشوق اگر بخواهی بار
به عجز رو به سوی آستان حیدر کن
❈۳❈
به خاک درگه داماد فاطمه سر نه
مقام خویش ز عرش علا فراتر کن
برای حفظ تن و حرزجان صباح و مسا
مدام نام گرامش ز شوق از بر کن
❈۴❈
بدرک وحدت واجب به کسوت امکان
بروی اونگر و سیر صنع داور کن
ایا علی وار شهسوار ملک وجود
بیا و جا بسر منبر پیمبر کن
❈۵❈
با عوجاج کشیده است کار شرع نبی
ز ذوالفقار دودم کار کفر یکسر کن
شده تطاول یاجوج شرک عالم گیر
بیا خراب جهان را چو حصن خیبر کن
❈۶❈
جهان پیر شد از دود ظلم تیره و تار
ز چهره صفحه آفاق را منور کن
به کام مردم بد نام گردش ایام
ببین وزیر و زبر دهر را به کیفر کن
❈۷❈
بنه بکرب و بلا گامی از دیار نجف
نظر به حال حسین غریب بیسر کن
به انتظار قیامت نشسته تا چند
به دشت کرببلا سیر روز محشر کن
❈۸❈
برای قتل حسینت کشیده خنجر را
سفارش پسرت را بشمر کافر کن
حسین که شیره جان نبی چو شیر مکید
نظر به حنجر خشکش به زیر خنجر کن
❈۹❈
بگو بشمر که ای بیحیا حسین مرا
گلوی تشنه مکش کام خشک او تر کن
رخ سکینه ببین گشته نیلی از سیلی
بروی نعش پدر التماس دختر کن
❈۱۰❈
پی تسلی قلب شکسته لیلی
بیا معالجه زخم فرق اکبر کن
به عرش میرسد از فرش رودرود رباب
علاج تیر گلوی علی اصغر کن
❈۱۱❈
به دست شمر و سنان گشتهاند اسیر بیا
نظر به زینب و کلثوم بیبرادر کن
نه چادرش بسر است نه گوشواره به گوش
نگه به فاطمه نوعروس مضطر کن
❈۱۲❈
سر برهنه ناموس کبریا زینب
بین و بهر سرش نیز فکر معجر کن
تن حسین تو عریان فتاده بر سر خاک
کفن برای تن بیسرش میسر کن
❈۱۳❈
حسین تو بدن نازنینش ار گویم
چو توتیا شده از سم اسب باور کن
به عابدین نبود طاقت غل و زنجیر
خمیده پیکرش از بار غم سبکتر کن
❈۱۴❈
شهاز (صامت) و خلق دیار دار سرور
بروز حشر شفاعت به نزد داور کن
کامنت ها