صامت بروجردی:خواهی اگر مس تن خود کیمیا کنی غواص وار دریم دریا شنا کنی
❈۱❈
خواهی اگر مس تن خود کیمیا کنی
غواص وار دریم دریا شنا کنی
باید علی الدوام به گلزار زندگی
چون عندلیب منقبت مرتضی کنی
❈۲❈
صغرای این مقدمه شد چیده دررالست
تکلیف این نتیجه تو باید ادا کنی
کبرای وی به عالم امکان کند بروز
گر غوص در معانی قالوا بلی کنی
❈۳❈
گردر حقیقت سه موالید بگذری
یکیک توان سعید و شقی را جدا کنی
سهل است اگر که کار خدایی کند علی
باید ز بندگیش تو کار خدا کنی
❈۴❈
ای نفس قدرت احدی یا علی مگر
خوانم تو را خدا ز خدایی ابا کنی
با آنکه کن فکان عدم صرف میشود
سبابه از اشاره بارض و سما کنی
❈۵❈
حکم اربعکس خلقت اشیا کنی رقم
معدوم را وجود و فنا را بقا کنی
کردی به ممکنات خلقت اشیا کنی رقم
معدوم را وجود و فنا را بقا کنی
❈۶❈
کردی به ممکنات تجلی ز بزم قرب
تا یاری پسر عم خود مصطفی کنی
وز نوک ذوالفقار سر سر کشان دهر
غلطان بروز معرکه در پیش پا کنی
❈۷❈
ورنه ز جیب غیب در این آشیان پست
با آن علو مرتبه جا از کجا کنی
قربان حلم و حوصله و قدرتت شوم
خوش بود گر عنان تحمل رها کنی
❈۸❈
یعنی برای نصرت فرزند خود حسین
یا ذوالفقار رو به صف کربلا کنی
اول برای العطش کودکان وی
تحصیل آبی از سیه بیحیا کنی
❈۹❈
کردند دستهای علمدار او جدا
بر پا برای سستی دشمن لوا کنی
آن ظالمی که قاسم او را برید سر
با تیغ قهر شادی او را عزا کنی
❈۱۰❈
از منقذ بن مره مردود سنگدل
خون علی اکبر خود ادعا کنی
صبر آنقدر که شمر سر سینه حسین
بنمود جا و باز تو در خلد جا کنی
❈۱۱❈
میخواستی ز ضربت سیلی شمردون
امدادی از سکینه بیاقربا کنی
یا آن زمان که در کف دشمن اسیر شد
خود را به چشم زینب خود آشنا کنی
❈۱۲❈
از این مه گذشته چه خوش بود گر به شام
دلجویی از عریبی زین العبا کنی
در مجلس یزید ز حق بیخبر نظر
بر آن سر بریده و طشت طلا کنی
❈۱۳❈
(صامت) بس ات فخر تو در روز رستخیز
نزد رسول دختر خود را چو واکنی
کامنت ها