صامت بروجردی:داشت ابراهیم ادهم چون مکان بر سریر شهریاری در جهان
❈۱❈
داشت ابراهیم ادهم چون مکان
بر سریر شهریاری در جهان
روزی اندر پیشگاه عدل و داد
داشت جا بر روی او رنگ و داد
❈۲❈
خیل خاصان از برای بار عام
سر به کف استاده در صف سلام
ناگهان درویش دل را رستهای
بر شکم سنگ قناعت بستهای
❈۳❈
رسته از کثرت به وحدت کرده خو
مو به موی وی زبان در ذکر هو
گیسوی تجرید پیدا بر تنش
رشته توحید طوق گردنش
❈۴❈
خلق را در پشت سر انداخته
ماسوا را از نظر انداخته
فقر را شحنه صفت در چار سوق
مکنت و اسباب وی کشکول و بوق
❈۵❈
کرده از «عبدی اطعنی» در بگوش
پا و سر در عین گویایی خموش
از لباس خود سری بیرون شده
پوست پوشی کرده و مجنون شده
❈۶❈
سر خوشانه درحقیقت گشته غرق
در گدایی تاج سلطانی به فرق
باری آن درویش از درگاه شاه
گشت داخل در میان بارگاه
❈۷❈
اعتنا ننموده بر شاه خدم
زد سوی دولت سرای شه قدم
حاجیان شاه از بالا و پست
بهر آزارش برآوردند دست
❈۸❈
گفت چبود کارتان با کار من؟
با چه تقصیری دهید آزار من
میزدند او را که ای آزاده حال
تو کجا؟ اینجا کجا؟ چشمی بمال!
❈۹❈
زینبتر دیگر مگر باشد گناه
کاین چنین بیرخصت دربار شاه
دست را بر چشم بینا مینهی
بر بساط خسروان پا مینهی
❈۱۰❈
خنده زد درویش گفتا با نشاط
من مسافر هستم و اینجا رباط
واگذاریدم تا که لحنی بگاه
استراحت کرده رو آرم به راه
❈۱۱❈
باز گفتندش که ای آسیمهسر
بیش از این از هرزهگویی در گذر
درگهی را کز پی عزت مدام
خسروان بنهاده سر از احترام
❈۱۲❈
با رباطش میدهی نسبت چرا
رو دگر این هرزهگویی کن رها
گفت پس شاه شما این بارگاه
از کجا آورده با این دستگاه
❈۱۳❈
پیشتر از وی در او ماوا که داشت
پای صاحب دولتی جای که داشت
باز گفتندش رسیده از پدر
ارث بر این شاه با گنج گهر
❈۱۴❈
گفت پیش از باب شاه تاجدار
پس که را بوده در این منزل قرار
گفتنش بس کن دگر گفت و شنود
جد او را اندرین جا جای بود
❈۱۵❈
گفت پیش از جد و باب و پادشاه
از که بوده این اساس و دستگاه
پاسخ آوردند کز اجداد او
وز نیاکان نکو بنیاد او
❈۱۶❈
دست بر دست از همه مانده بجای
این بساط دولت و صحن و سرای
گفت جایی را که هر کس یک دو روزه
اندر او برده بسر با آه و ز سوز
❈۱۷❈
آمده تا اندرو سازد مکان
رفته بر بانک رحیل کاروان
گر رباطش من بخوانم عیب نیست
ابن سخن را جای شک و ریب نیست
❈۱۸❈
ای که هستی دائماً درروزگار
در پی تعبیر قصر زرنگار
قصر و باغ تو بود زندان گور
فرش خشت و خاک و مونس مار و مور
❈۱۹❈
جهد کن آن خانه را تعمیر کن
آب غفلت کمتر اندر شیر کن
کاندر ین غمخانه تاریک و تنگ
آن زمان خواهی زدن سر را به سنگ
❈۲۰❈
(صامتا) لختی بکار خود برس
کز پشیمانی ندیده سود کس
کامنت ها