گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صامت بروجردی:یکی از شهریاران زمانه که اکنون نیست از نام نشانه

❈۱❈
یکی از شهریاران زمانه که اکنون نیست از نام نشانه
سوی سقراط دانا راه سر کرد به خوابش دیدچون بروی گذر کرد
❈۲❈
بدان دانا حکیم آن فتنه‌انگیز سرپایی بزد کز جای برخیز
چه از خواب آن خردمند هشیوار ز گستاخی سلطان گشت بیدار
❈۳❈
بدانجاه و جلال و پادشاهی نظر ننمود از بی‌اعتنایی
شه نادان سوی وی کرد پرخاش که تا کی بیخودی یک دم به خود باش
❈۴❈
مرا با این همه محکم اساسی ندانی کیستم یا می‌شناسی
جوابش داد سقراط خردمند کزین گفتار باطل لب فرو بند
❈۵❈
تو را با ین همه کبر و منی من ندانم غیر حیوانی لگد زن
وگرنه با تمام خود سنائی چو حیوان لگد افکن چرائی
❈۶❈
گر انسانی چرا ای مرد گمراه زنی خوابیده را در خواب ناگاه
ز این گفتار همچون مار ارقم غضب آلوده شد پیچید درهم
❈۷❈
بدو گفتار ز روی کبر و نخوت به سلطان کی چنین گوید رعیت
مکش افزون ز حد خویشتن پا تو بر من بنده من بر تو مولی
❈۸❈
تبسمکرد سقراط و به سلطان چنین فرمود کای سلطان نادان
بخار ما و من از سر بدر کن ز گفت ناپسند خود حذر کن
❈۹❈
که از شیادی این گردون پرشید به صیادی چو تو کرده بسی صید
همین طبل و همین نقاره و کوس بود ز اسفندیار و نوذر و طوس
❈۱۰❈
همین تاج و نگین و افسر و تخت بود بر جا ز ضحاک سیه بخت
همین سنج و همین بوق و علم بود که از طهمورث و جمشید جم بود
❈۱۱❈
تو را هر چیز کزوی افتخار است ز اشهان زمانه یادگار است
کجا رفتند کز ایشان نشان نیت چرا نامی از ایشان در میان نیست
❈۱۲❈
بداند هر که دارای شعور است که سلطانی گدایان را ضرور است
به سامان خردمندان ساده ز اسب خودستایی شو پیاده
❈۱۳❈
بیا تا خلوتی را برگزینیم برای گفتگو با هم نشینیم
سخن از هر دری با هم برانیم کمال و نقص همدیگر بدانیم
❈۱۴❈
بلی (صامت) سر خاک سیاهی بود به از هزاران تخت شاهی

فایل صوتی کتاب القطعات و النصایح شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سید محسن
2019-11-02T23:04:27
که اکنون نیست از نامش نشانه----و گرنه با تمام خود ستائی----بدو گفتا ز روی .....----کجا رفتند کز ایشان نشان نیست---درست است