صامت بروجردی:قیمت به خود از عشق تو ارزان بگذارد خواهد که دلم پا به سر جان بگذارد
❈۱❈
قیمت به خود از عشق تو ارزان بگذارد
خواهد که دلم پا به سر جان بگذارد
خواهم به تو هنگامه هجران بنویسم
جانا اگر این دیده گریان بگذارد
❈۲❈
کرده سفر زنگ دل اندر خم زلف
گر آب و هوایش به غریبان بگذارد
ترسم بگه وصل چنان عمر نپاید
تا دیده قضای شب هجران بگذارد
❈۳❈
گفتم به سوی گوشه عزلت بگریزم
گر زلف توام دست ز دامان بگذارد
ای باد خزانی به گل اینقدر امان ده
تا مرغ سحر پا به گلستان بگذارد
❈۴❈
گو باد صبا تا گذرد بر سر کویش
پیغام من زار پریشان بگذارد
گوید صنما چند ز هجران تو (صامت)
مجنون شود و سر به یابان بگذارد
❈۵❈
آن کس که نموده است مرا یوسف دلبند
باری قدمی جانب زندان بگذارد
کامنت ها