صامت بروجردی:غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
❈۱❈
غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک
زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد
❈۲❈
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
یاد آن طره طرار پریشانم کرد
این همه غنچه داغی که ز دل سرزده است
خندهها بود که دل بر سر سامانم کرد
❈۳❈
اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول
که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد
دل بریدم ز تو اما چگنم با لب تو
کز حق نمک خویش پشیمانم کرد
❈۴❈
لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)
فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد
کامنت ها