صامت بروجردی:شنیدستم این قصه معتبر من از راویان صحیح الخبر
❈۱❈
شنیدستم این قصه معتبر
من از راویان صحیح الخبر
که از دست قدرت چه روز نخست
گل بوالبشر را به تصویر جست
❈۲❈
چو تلبیس ابلیس منظور شد
ملایک پی سجده مامور شد
تمامی بدین امر اقرار کرد
جز ابلیس کار سجده انکار کرد
❈۳❈
به خود گفت من ز آتشم او ز خاک
گر از سجدهاش رو بپیچم چه باک
تکبر به سویش چو آورد روی
بشد طوقی از لعنتش در گلوی
❈۴❈
چو بر نار نازید او نار شد
به نیران سوزان سزاوار شد
پس از توسن کبر آمد فرود
بگفتا که ای پاک حی و دود
❈۵❈
چو میرانیم از درت شرمسار
چه شد مزد طاعاتم ای کردگار
ندا آمد از داور دادخواه
که ای روسیاه آنچه خواهی بخواه
❈۶❈
چنین گفت شیطان که ای کردگار
سه مطلب کن از بهر من بخواه
چنین گفت شیطان که ای کردگار
سه مطلب کن از بهر من اختیار
❈۷❈
نخست آنکه پاداش این بندگی
به جاوید خواهم ز تو زندگی
دوم آنکه راهم دهی رایگان
تو در عضو عضو همه بندگان
❈۸❈
سوم مطلبم ای خدای غفور
بماند به وقتی که باشد ضرور
ندا آمد از حضرت کبریا
که کردیم ما حاجتت را روا
❈۹❈
از آن روز رو کرد آن بدگمان
به عالم به گمراهی بندگان
سوم مطلبش شد عیان برملا
همان ظهور عاشورا در کربلا
❈۱۰❈
که فرزند زهرا چو از پشت زین
نگون گشت بیکس به روی زمین
غریبانه بر خاک سر بر نهاد
مهیا ز بهر شهادت ستاد
❈۱۱❈
در آن لحظه شیطان نمود این خیال
که گر کشته شد این شه بیهمال
شفاعت در این کار حاصل شود
همه سعی من هیچ و باطل شود
❈۱۲❈
رهند عاصیان از عذاب و گناه
همین دم بمانم به روی سیاه
کنم حیله خویش در کار او
که شاید ترش سازد از صبر رو
❈۱۳❈
بگفت ای خداوند گار مبین
بود موسم مطلب سومین
سوم مطلبم این بود بیحجاب
که آید به اول فلک آفتاب
❈۱۴❈
نماید تمام حرارت عیان
بتابد به جسم حسین آن زمان
چو این آرزو کرد آمد خطاب
به نوعی که میخواست شد آفتاب
❈۱۵❈
چنان تافت بر پیکر شاهدین
که شد دود بر آسمان و زمین
عطش گشت غالب چنان بر امام
که کام و زبان شه تشنه کام
❈۱۶❈
ز خشکی شدی چون به هم آشنا
تو گفتی که از چوب خیزد صدا
ز هر زخم وی خون درآمد به جوش
بر آمد ز خیل ملایک خروش
❈۱۷❈
در آن دم ز درگاه رب جلیل
به سوی زمین شد روان جبرئیل
پر خویش را کرد پس سایبان
بدان جسم پر زخم تیر و سنان
❈۱۸❈
شه تشنه لب دیده را کرد باز
به جبریل فرمود با صد نیاز
که ای جبرئیل این پرت بر سرم
حجابی است بین من و دلبرم
❈۱۹❈
مرا روی دل جز به محبوب نیست
در این دم به سر سایه مطلوب نیست
اگر هست منظورت احسان من
برو سایه کن بر جوانان من
❈۲۰❈
برو سایه کن بر علی اکبرم
به طفل صغیرم علی اصغرم
اگر مطلبت هست امداد من
برو سایه افکن به داماد من
❈۲۱❈
که او را دو آتش نموده کباب
یکی داغ حسرت یکی آفتاب
گذر بر سر خسرو ناس کن
دمی سایه بر زخم عباس کن
❈۲۲❈
برو جانب خیمه ای دل غمین
فکن سایه اندر سر عابدین
که از سوز تب العطش میکند
به بستر فتاده است و غش میکند
❈۲۳❈
چو گردد دم دیگر ای جبرئیل
عیالم در این دشت خوار و ذلیل
نه چادر به سر نی لباسی به تن
تمامی بر همه سر عریان بدن
❈۲۴❈
به هر جا که گردند ایشان مقیم
فکن سایه بر کودکان یتیم
خصوصاً به ویرانه شهر شام
گذر کن در آنجای بیسقف و بام
❈۲۵❈
محبت به اطفال داریوش کن
دمی سایهشان از پر خویش کن
اگر شعر (صامت) تو را شد قبول
ببر در جنان عرضه کن بر رسول
کامنت ها