صامت بروجردی:چو شاه تشنه جگر راه کارزار گرفت پی قتال به به کف تیغ آبدار گرفت
❈۱❈
چو شاه تشنه جگر راه کارزار گرفت
پی قتال به به کف تیغ آبدار گرفت
ز وحشت عدم و انقلاب خود عالم
خط امان زدم تیغ پر شرار گرفت
❈۲❈
میان معرکه آمد به یک جهان هیبت
صف جدال به صد فخر و اقتدار گرفت
خطاب کرد که ای قوم از چه رو باید
به عترت نبی اینگونه سخت کار گرفت
❈۳❈
من آن حسین مگر نیستم که روح الامین
به دهر خدمت من بهر افتخار گرفت
من آن حسین مگر نیستم که ختم رسل
گهم به دوش گه آغوش گه کنار گرفت
❈۴❈
چو از حجاز به سوی عراقم آوردید
نفاق را ز چه باید به خود شعار گرفت
هر آنچه موعظه فرمود می‌نکرد اثر
زبان پند رها کرد و ذوالفقار گرفت
❈۵❈
ز نعره‌ای که کشید از جگر جهان لرزید
ز گاو ارض و زشیر فلک قرار گرفت
اشاره‌ای که به تیغ دو سر نمود بسر
تن از یمین بیفکند و سر از یسار گرفت
❈۶❈
چو ضرب دست خدا دید خصم در پیکار
دو اسبه رو به جهنم ره فرار گرفت
ولی چه سود نیز زد به قطره خونی
که تیر حرمله ز آن طفل شیرخواره گرفت
❈۷❈
صفوف کفر درید و مظفر و منصور
شط فرات به شمشیر شعله بار گرفت
میان شط شد و بر آب آنچنان نگریست
شطی میان شط از چشم اشکبار گرفت
❈۸❈
به یاد تشنه لبان آه سوزناک کشید
که آهش از دل آب روان شرار گرفت
چو بود در نظرش کام خشک اطفالش
نخورد آب و دل از شط به اختیار گرفت
❈۹❈
به عهده وعده روز الست کر وفا
ز شوق داد سرو وصل کردگار گرفت
نخورد آب اگر سبط مصطفی (جانب)
هزار ط ز غمش چشم روزگار گرفت
کامنت ها