صامت بروجردی:این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری هر زمان از ستمی دیده ز خون تر داری
❈۱❈
این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری
هر زمان از ستمی دیده ز خون تر داری
گاه در دیر نصاری و گهی خانه خولی
گاه در کنج تنور این سیر انور داری
❈۲❈
حسرت و داغ جوان مردگی و تشنه لبی
جمله را ای سیر ببریده تو بر سر داری
جگر سوخته کی تاب صبوری دارد
گریه از حسرت دامادی اکبر داری
❈۳❈
بسته از گریه گلویت که جوابم ندهی
یا شکایت ز جدا بودن مادر داری
مگر ای سرنبدی زینت آغوش رسول
ز چه از خاک سیه بالش و بستر داری
❈۴❈
زین شراری که تو را هست بدل پندارم
خبر از سوز تب عابد مضطر داری
دام از چیست که مژگان تو ریزد خوناب
یاد از تیر گلوی علی اصغر داری
❈۵❈
تا تو (صامت) شده‌ای نوحه سرای شه دین
جهل محض است اگر بیم ز محشر داری
کامنت ها