صامت بروجردی:اشک من رشک فراتست و سرابس خونست یا رب این بحر چه بحریست که آبش خونست
❈۱❈
اشک من رشک فراتست و سرابس خونست
یا رب این بحر چه بحریست که آبش خونست
عرصه کرب و بلا موج زند چون دریا
وه چه دریا که همه موج و حبابش خونست
❈۲❈
ز گلستان نبی دهر گرفته است گلاب
چه گلی بود ندانم که گلابش خونست
این نه عیش است و عروسی ز برای قاسم
گر عروسی است ز بهر چه خضابش خونست
❈۳❈
شه دین را نرسد جرعه آبی در کام
تشنه جان میدهد و تا برکاتش خونست
شاهد بزم وفا زینب غمدیده چرا
نیست بر چهر حجابش که نقابش خونست
❈۴❈
نه همین خو نشده جاری ز دو چشم (صامت)
خامه و دفتر و دیوان و کتابش خونست
کامنت ها