صامت بروجردی:در ماریه خیمه چو شه جن و بشر زد در عرش برین روح الامین دست به سر زد
❈۱❈
در ماریه خیمه چو شه جن و بشر زد
در عرش برین روح الامین دست به سر زد
نوح نجی از ماتم وی نوحهگر آمد
طوفان به جهان بار دگر ز اشک بصر زد
❈۲❈
شد منفعل از فعل بشر بوالبشر از خلد
با ناله شرر بر جگر جن و بشر زد
در رعشه و پر زلزله شد در همه عالم
لرزه به منی آمد و زمزم به حجر زد
❈۳❈
شد راحت دنیا به غم و رنج مبدل
بر لوح قضا طرح دگر کلک قدر زد
چشم د لب تشنه چو بر ماریه افتاد
از آه دل سوخته بر چرخ شرر زد
❈۴❈
زینب چو سوی لشگر عدوان نظر انداخت
در عالم امکان شرر از سوز جگر زد
لیلی به قد اکبر خود کرد تماشا
بر سر ز بلای قد و بلای پسر زد
❈۵❈
بنهاد لوا بر کف عباس و دل شاد
چون طایر پر سوخته زین مرحله پر زد
زهرا جگر سوخته در گلشن جنت
آتش به دل شوهر و فرزند و پدر زد
❈۶❈
تا گنج شهادت برد از رنج شهادت
شاه شهدا دامن مردی به کمر زد
چون ابر مطر تیر ز جیبش پسر سعد
پران به حریم پسر فاطمه پر زد
❈۷❈
قاسم به هوای رخ حوران بهشتی
بر حجله شادی سرپا دیده تر زد
شمع شب غمخواری لیلا علی اکبر
قید همه یاران وطن را به سفر زد
❈۸❈
بر طبل سر و سینه در آن دشت سکینه
دنبال عمو تشنه پی فتح و ظفر زد
هر یک ز شهیدان که فتادی به سر خاک
شاهد شهدا بر سرش از مهر گذر زد
❈۹❈
آخر چو ز زین زینت آغوش پیمبر
اندر ز بر خاک تن پاک مقر زد
هر رو سیهی از سپه کوفی و شامی
اندر سر زخم جگرش زخم دگر زد
❈۱۰❈
ماه فلک شرم و حیا زینب دل خون
در قتلگاه از خیمه چو خرشید بدر زد
بر دامن شاه شهدا (صامت) دل خون
دست از پی آزادی نیران و سقر زد
کامنت ها