صامت بروجردی:در عالم ذر هستی ذرات چو یک جا در آینه علم خدا گشت هویدا
❈۱❈
در عالم ذر هستی ذرات چو یک جا
در آینه علم خدا گشت هویدا
از راح الستی ز کف ساقی باقی
سرها همه پرشور شد از نشئه صهبا
❈۲❈
هر طایفهای بر حسب حوصله خویش
خوردند از آن جام بلا با دل شیدا
نگشت از آن باده یکی قطره کم و بیش
مقصود خدا حاصل از آن مرحله اصلا
❈۳❈
میجست پی مغفرت خلقه بهانه
کاین اصل بود ماحصل خلقت دنیا
بمرود به کافر «فلک نار جهنم»
فرمود به مومن «و برای او الجنه مثوی»
❈۴❈
پس داد ندا جانب ارواح مکرم
آن را که بدی داعیه همت والا
کفر اهل حق و بنده من خلق کثیری
گردند همه معصیبت آلوده و رسوا
❈۵❈
آیا ز شما کیست خریدار خلایق
کز معصیت خویش نسوزند به عقبی
خاموش شد از لاو نعم جمله ذرات
کردند از این مرتبه یکیک همه حاشا
❈۶❈
شد همهمه و شورش آن عرصه جهانگیر
افتاد به ذرات سراسر همه غوغا
چون دید فکندند سپرجمله کونین
زد دامن مردی به کمر زاده زهرا
❈۷❈
نقد گهر شیر خدا شافع امت
در صدف فاطمه صدیقه کبرا
از بهر خریداری مجموعه خلقت
بنمود دو تا قد رسا در بر یکتا
❈۸❈
تا سکه اشهی زند از بهر شفاعت
این مرحله را کرد ز دادار تمنا
فرمود خداوند چه داری و چه آری
سرمایه بازار محبت پی سودا
❈۹❈
شاه از سر تسلیم و رضا قل و دل گفت
«العبد وما فی یده کان لمولا»
بنوشت خدا باید قدرت سند عهد
مختوم شهود شهداء گشت در آنجا
❈۱۰❈
آن رقعه معهود چنان نزد خدا ماند
تا شد به صف ماریه آن واقعه بر پا
در قتلگه تازه جوانان چو قدم زد
گلگون کفن آل عبا یکه و تنها
❈۱۱❈
هر سو نظری کرد تنی غرقه به خون دید
بیدست و سرافتاده در آن معرکه از پا
نخل قد عباس و علی اکبر و قاسم
غلطیده به خون شده پا در صف هیجا
❈۱۲❈
از بسکه زدو کشت از آن طایفه پیچید
از سطح زمین غلغله در گنبد خضرا
افتاد به ناگه ز هوا رقعه سبزی
اندر سر زین فرس آن شه والا
❈۱۳❈
توقیع همایون خدا را چو فرو خواند
با وعده ذرات که در وی شده امضا
بنمنود تهی پا ز رکاب و بسر خاک
بنهاد سر و بهر فدا گشت مهیا
❈۱۴❈
دنیاطلبان روی نهادند ز هر سوی
در ریختن خون خدا تشنه سر و پا
با دشنه و مضراب و نی و خنجر و زوبین
سوراخ نمودند تن خسرو بطحا
❈۱۵❈
با سنگ و سنان چوب و عصا نیزه و شمشیر
کشتند و فکندند به خون زاده طاها
شد گرم مناجات و پی سجده یزدان
بنهاد غریبانه به خاک آن رخ زیبا
❈۱۶❈
ببرید گلویش ز قفا شمر ستمکار
غافل که کند زینب دلخسته تماشا
بیباکی کفار چنان شد که نمودند
چادر ز سر زینب دل سوخته یغما
❈۱۷❈
این یک به نجف نزد علی برد شکایت
آن یک به مدینه به سوی تربت زهرا
اطفال یتیم شه لب تشنه ز خیمه
با شعله آتش همه سر کرده به صحرا
❈۱۸❈
بگرفته یکی ناله کنان دامن عمه
رو کرد: یکی گریه کنان بر سر بابا
با این همه درد و ستم و ظلم و مصیبت
یا رب چه کند زینب بیکس تن تنها
❈۱۹❈
یا رب به لب تشنه شاهنشه بیسر
یا رب به علی اکبر و آه دل لیلا
یا رب به حق خون شهیدان که براهت
از جان و سر و مال گذشتند به دنیا
❈۲۰❈
بگذر ز گناهان محبان حسینت
مائیم و حسینی چه به دنیا چه به عقبی
(صامت) ز محبان سر کوی حسین است
کز روسیهی گشته به درگاه تو پویا
❈۲۱❈
امروز به دامان شه تشنه زده چنگ
دارد ز تو چشم طمع و بخشش فردا
کامنت ها