صامت بروجردی:د تو این تن خاکی برهگذار گذار از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
❈۱❈
د تو این تن خاکی برهگذار گذار
از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار
هزار چون من و تو این ستمگر بیباک
نموده است به شمشیر جان شکار شکار
❈۲❈
کناره جوی شو از آفت سپهر ز مهر
که جز جفا نکند این ستم شعار شعار
کجا شکفته شود قلب کس در این بستان
که جور زاغ چو ما کشته صدهزارهزار
❈۳❈
مرا نه میل گلستان چو گل به کرب و بلاست
همان گل است گلستانم آن بهار بهار
ز موج گریه ندارم به غیر چشم پناه
که تا بگیرم از این بهر بیکنار کنار
❈۴❈
یگانه شاهد من هست خاک کرب و بلا
که بر کفش شده از خون هر نگار نگار
حسین دیده چو در قتلگاه بنهاده است
بروی خاک جوانان گلعذار عذار
❈۵❈
کشیده آه جگر سوز از دل سوزان
که اوفتاده با فلاک از شرار شرار
خطاب کرد به حسرت به سوی شمر پلید
که دست ظالم این تیغ آبدار به دار
❈۶❈
بده امان که کنم گریه بر سر اکبر
فرو نشانم از آن موی پر غبار غبار
ز چار سو بدنم چارسوی تیر بلاست
مرا بس است که هستم بدین دچار دچار
❈۷❈
هر آنچه صدمه و جور رستم رو داری
ببر به جسم من ای شوم نابکار بکار
ز تیر بر سر تیر و سنان بروی سنان
نمانده بر تنم از زخم بیشمار شمار
❈۸❈
دمی به حالت عبرت نظر کن ای ظالم
چسان فکنده مرا جور روزگار ز کار
ز آب دیده تر نوش بعد از این (صامت)
که نیست بعد حسین آب خوشگوار گوار
کامنت ها