صامت بروجردی:اربعین آمد و اشکم ز بصر می‌آید گوئیا زینب محزون ز سفر می‌آید
❈۱❈
اربعین آمد و اشکم ز بصر می‌آید
گوئیا زینب محزون ز سفر می‌آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر می‌آید
❈۲❈
جرس از سوز جگر نالدو گوید به ملا
که سکینه به سر قبر پدر می‌آید
گرچه پایش بود از خار مغیلان مجروح
به سر قبر پدر باز پسر می‌آید
❈۳❈
رود رودی شنوم از طرف شام مگر
ام لیلا بسر نعش پسر می‌آید
کاش می‌داد کسی بر علی اکبر پیغام
کای حوان مادر پیرت ز سفر می‌آید
❈۴❈
با خبر نیست مگر قاسم داماد که که باز
نوعروس از پی دیدار ز سر می‌آید
به شب عیش جدا گشت گر از وصل عروس
نخل ناکامی وی باز ببر می‌آید
❈۵❈
گر علی اصغر بی‌شیر بداند که رباب
با دو پستان پر از خون جگر می‌آید
از پر تیر و لب تشنه فراموش کند
بلبل آیا دگر از شوق به پر می‌آید
❈۶❈
ای صباگوی به عباس که از جا برخیز
ام کلثوم تو خم گشته کمر می‌آید
بعد از این نام کنیزی نبرد کس ببرش
که دل سوخته وی به خبر می‌آید
❈۷❈
(صامتا) از چه نگفتی که سر قبر حسین
عابدن خون جگر و دیده تر می‌آید
کامنت ها