صامت بروجردی:چو نشد جناب زهرا از دور چرخ اختر قلب شکسته وی بعد پدر مکدر
❈۱❈
چو نشد جناب زهرا از دور چرخ اختر
قلب شکسته وی بعد پدر مکدر
نگذشت یک دو روزی از رحلت پیمبر
کاندر در سرایش افروختند آذر
❈۲❈
جای تسلی باب دید آن مه جهان‌تاب
طوق طناب اصحاب اندر گلوی شوهر
دونان کمر ببستند قلبش ز ظلم خستند
پهلوی و شکستند آخر ز ضربت در
❈۳❈
داماد مصطفی را با فرق بی‌عمامه
در مسجد پدر دید بر پا به پای منبر
بی‌ترس و بی‌محابا زد ناکسی زاعدا
سیلی به روی زهرا در پیش چشم حیدر
❈۴❈
از بس که روز و شب ریخت اشک از مصیبت باب
بر مردم مدینه طاقت نماند دیگر
آخر نمود منزل در کنج بیت الاحزان
بیرون ز شهر یثرب دخت رسول اطهر
❈۵❈
دور زمانه کوشش کرد آن قدر به دنیا
تا کرد ارث مادر آخر نصیب دختر
یعنی به گوشه شام در گوشه خرابه
بر زینب ستمکش جا داد دیده تر
❈۶❈
گاهی پی تسلی از گریه یتیمان
گاهی چو ابر گریان در ماتم برادر
جای بنی‌امیه در قصر زرنگاری
اولاد مصطفی را از خشت و خاک بستر
❈۷❈
شد دختر علی را در شهر شام منزل
در بزم پورسفیان نزد یزید کافر
(صامت) ز شرح ماتم بر جان اهل عالم
افکند هآتش غم تا صبح روز محشر
کامنت ها