صامت بروجردی:عمو ببین لب خشک و دل پریشان را نما به درد من تشنه فکر درمان را
❈۱❈
عمو ببین لب خشک و دل پریشان را
نما به درد من تشنه فکر درمان را
عمو مگر به جهان رسم کوفیان این است
که تشنه در لب دریا کشند مهمان را
❈۲❈
عمو مگر ظلماتست دشت کرب و بلا
که بسته بر رخ ما خصم آب حیوان را
گرفتم آنکه نباشیم ما حریم رسول
نکشته کافری از تشنگی مسلمان را
❈۳❈
اگر به قیمت جانست آب در این دشت
به التماس من تشنه میدهم جان را
عمو به جز تو مددکار نیست باب مرا
نمودهاند بوی تنگ ملک امکان را
❈۴❈
اگر چه اهل حرم جمله تشنه آیند
ولی صبوری و طاقت کم است طفلان را
بگیر مشک و ز راه ثواب آب بیار
که ساخته است عطش کار ما یتیمان را
❈۵❈
چو گشت گلشن آل عبا خزان (صامت)
مکن دگر هوس گلشن و گلستان را
کامنت ها