صامت بروجردی:فلک امان ز تو و بیحساب کردن تو ستم به عترت ختمی مآب کردن تو
❈۱❈
فلک امان ز تو و بیحساب کردن تو
ستم به عترت ختمی مآب کردن تو
از آن عمارت و آبادیات به کشور شام
وز آن مدینه و بطحا خرابکردن تو
❈۲❈
کجا روم؟ ببرم در جهان بنزد کهداد
ز ظلم بر پسر بوتراب کردن تو
به قتلگه سر نعش حسین زینب گفت
فدای جانب میدان شتاب کردن تو
❈۳❈
نمود خواهرت اسب شهادتت رازین
فدای حالت پا در رکاب کردن تو
دل شکسته زینب همیشه باید سوخت
به استغاثه ز قلب کباب کردن تو
❈۴❈
فدای گردن کج ماندن و تن تنها
به اهل کوفه سئوال و جواب کردن تو
به حیرتم که چرا زنده ماندم و دیدم
به زیر خنجر شمر اضطراب کردن تو
❈۵❈
قسم به جان تو کز خاطرم نخواهد رفت
ز شمر خواهش یک قطره آب کردن تو
برادرا شب دامادی علی اکبر
فدای شادی و از خون خضاب کردن تو
❈۶❈
بزیر تیغ فدای نظاره حسرت
به سوی خواهر بیصبر و تابکردن تو
فدای پیکر در آفتاب مانده تو
دگر بخواب به قربان خواب کردن تو
❈۷❈
به ماتم شه لب تشنه گریه کن (صامت)
که بلکه شرم کنند از عذاب کردن تو
کامنت ها