صامت بروجردی:دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر تن مبارکت از آفتاب برادرم
❈۱❈
دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر
تن مبارکت از آفتاب برادرم
نداد شمر امان کز رخت نگاهی سیر
برای توشه شام خراب برادرم
❈۲❈
اگر به خواب رود بیتو دیدهام امشب
دگر ز روز جزایش ز خواب برادرم
مرا که سوختن دل به اختیاری نیست
چگونه از سر آتش کباب بردارم
❈۳❈
برای گریه اگر کوفیان مجال دهند
بنای عالم امکان ز آب بردارم
اگر به شام یزیدم به نزد خود طلبد
چگونه پاسوی بزم شراب بردارم
❈۴❈
کنم حکایت چوب و لب حسین (صامت)
به روز حشر چو سر از تراب برادرم
کامنت ها