صامت بروجردی:هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند
❈۱❈
هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند
یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند
آنکه اندر ماتمش در باغ جنت روز و شب
اشک حسرت مصطفی از چشم گریان تر کند
❈۲❈
آنکه تا روز جزا اندر نجف شیر خدا
دیده را بهر لب خشکش ز حسرتتر کند
آنکه خاتون قیامت تا قیامت روز و شب
بر سر خود از مصیبت نیلگون معجز کند
❈۳❈
آنکه از سوز گلوی خشک وی شط فرات
ناله خجلت ز روی ساقی کوثر کند
آمد اندر کوفه فرزند غریب فاطمه
تا هدایت امت گمراه را یکسر کند
❈۴❈
وقت جان دادن نمیدانم چرا نگذاشتند
تا لبی از آب تر سلطان بحر و بر کند
من گرفتم زاده پیغمبر ایشان نبود
بالله ار کافر چنین بیداد بر کافر کند
❈۵❈
کس ندیده بهر قتل یک غریب بیکسی
اینقدر آماده خصم بیوفا لشگر کند
بعد از آن در پیش چشم قره العین بتول
راس هفتاد و دو تن ببریده از پیکر کند
❈۶❈
همچو قاسم نوجوانی را به هنگام زفاف
با عروس مرگ از شمشیر همبستر کند
بازوی سقای شاه کربلا عباس را
از بدن ببریده تیغ منقذ ابتر کند
❈۷❈
بیخبر از رود رود ام لیلای غریب
پاره پاره قد رعنای علی اکبر کند
از برای قطره آبی به روی دست باب
چاک از تیر بلا حلق علی اصغر کند
❈۸❈
شمر بیایمان گلوی تشنه از پیکر جدا
از قفا راس عزیز حیدر صفدر کند
زینب بیخانمان بر سینه و بر سر زنان
التجا بر این سعد زشت بد اختر کند
❈۹❈
گاه روی سوی مدینه گه نجف گاهی بقیع
درد دل با جد و باب و تربت مادر کند
گاه از بهر تصلی یتیمان در کنار
جمع اطفال یتیم سبط پیغمبر کند
❈۱۰❈
گه سر وقت تن بیمار دشت کربلا
عابدین بینوا را روی در بستر کند
گاه از بهر اسیری رفتن شام خراب
گفتگو با خواهرش کلثوم غمپرور کند
❈۱۱❈
یک طرف شمر دغا تاراج اندر خیمهگاه
از حریم آن پیغمبر زر و زبور کند
یک طرف نعل سم اسب ستم جسم حسین
در زمین قتلگاه با خاک ره همسر کند
❈۱۲❈
ساربان از بند بهر بند از موفق جدا
دست فیاض عزیز خالق اکبر کند
به جدل بیآبرو انگشت دلبند بتول
غافل از محشر جدا از بهر انگشتر کند
❈۱۳❈
کی تلافی میشود هرگز از این ظلم و ستم
کلک (صامت) تا قیامت گر مصیبت سر کند
ای شهد کربلا دست من و دامان تو
تا علاج درد من لطف تو ای سرور کند
❈۱۴❈
من چه گویم چو تو آگاهی ز حال ممکنات
خسروا تا کی ز چشم آب حسرت سر کند
ای مسیحا دم من افکار را راضی مباش
هر دم از محنت دلم داد از غم دیگر کند
کامنت ها