صامت بروجردی:نه تنها سیرم از مالم که عالم هم نمیخواهم پی راحت می عشرت ز جام جم نمیخواهم
❈۱❈
نه تنها سیرم از مالم که عالم هم نمیخواهم
پی راحت می عشرت ز جام جم نمیخواهم
تن شاداب لب خندان دل خرم نمیخواهم
شب هجران به غیر از بیکسی همدم نمیخواهم
❈۲❈
کسی را همنشین خویشتن یک دم نمیخواهم
نمیباشد به ما آوارگان تاج و کمر لازم
ندارد خاکسار بدر افسر بسر لازم
نباشد فانی بالله را گنج و گهر لازم
❈۳❈
ندارد کشته شمشیر الفت نوحهگر لازم
به مرگ خویشتن هم مجلس ماتم نمیخواهم
از این گلزار ناکامی گل عشرت نمیبویم
نمیخواهم که باشد زرد از راه طمع رویم
❈۴❈
بسازم یا بسوزم درد دل با کس نمیگویم
سبکباری همان از آمد و رفت جهان جویم
چون من عور آمدم بار کفن را هم نمیخواهم
چرا با دیده روشن شوم در چاه غفلت گم
❈۵❈
ستاده کشتی عقل من و من غرقه در قلزم
به اصطبل طبیعت چون بهایم چند کویم سمه
چنان زخم زبانها دیدهام از الفت مردم
که بعد خویش الفت از بنیآدم نمیخواهم
❈۶❈
یکی سر از غنیمت سرگردان برسیم و زر دارد
یکی در کنج عزلت نیمهخشتی زیر سردار
کدامین عاقبت تا شاهد عزت ببر دارد
سواد عشرت و راحت ره و رسم دگر دارد
❈۷❈
نهال در دو داغم میوه جز غم نمیخواهم
گل توحید گلزار تجدد کرد هر کس بو
نخواهد رفت آب الفتش با غیر در یک جو
اگر با کس نمیجوشم نخواند کس مرا بدخو
❈۸❈
نگویم حرفی از لا و نعم با هیچکس زانرو
که از خود خاطر فرخنده یا درهم نمیخواهم
گل توحید گلزار تجرد کرد هر کس بو
نخواهد رفت آب الفتش با غیر در یکجو
❈۹❈
اگر با کس نمیجوشم نخواند کس مرا بدخو
نگویم حرفی از لا و نعم با هیچکس زانرو
که از خود خاظر فرخنده یا درهم نمیخواهم
ز بست از خودستاییها کشیدم ذلت و خواری
❈۱۰❈
به دوش خود ز ما و من گرفتم بار بیزاری
نهادم پای گمنامی به اقلیم سبکباری
حریصم آنقدر اندر جهان (صامت) به غمخواری
که روزی غیر غم از سفره عالم نمیخواهم
کامنت ها