صامت بروجردی:چونان باورنک خلافت زد قدم بعد مامون ستمگر متعتصم
❈۱❈
چونان باورنک خلافت زد قدم
بعد مامون ستمگر متعتصم
گفت راوی کز قضای کردگار
جانب بغداد بنمودم گذار
❈۲❈
بود امالفضل را کاشانهای
دختر مامون دون را خانهای
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کرده از هر سو کبوتر ازدهام
❈۳❈
دیدم آن کاشانه را در پشت بام
کده از هر سو کبوتر ازدهام
کرده پرها سایبان چون شاهباز
هر طرف اندر نشیب و در فراز
❈۴❈
در تعجب گشتم از این ماجرا
غرق در حیرت شدم سر تا به پا
ناگهان دیدم به چشم پر ز خون
یک کنیزی زان سرا آمد برون
❈۵❈
زان کبوترها از او کردم سئوال
در جواب آمد کنیز اندر ملال
گفت بر گو اول از بهر خدا
باز خدا بیگانهای یا آشنا؟
❈۶❈
گفتم ای زن من مطیع داورم
از محبان رسول و حیدرم
گفت گشته ملک دین زیر و زبر
شیعیان را خاک محنت شد بسر
❈۷❈
کردهام الفضل مسموم از عناد
شاه تخت عرصه ایمان جواد
گشته مقتل از جفای آن شقی
سرور عالم تقی متقی
❈۸❈
پیکر آن کوکب عالم فروز
بر سر این بام افتاده سه روز
این کبوترها کنند از آفتاب
سایه بر جسم شریف آن جناب
❈۹❈
عزم آن دارد که امشب آن شریر
افکند از بام جسمش را به زیر
روز دیگر باز با چشمان تر
جانب آن خانه آوردم گذر
❈۱۰❈
دیدم افتاده تن آن جان پاک
در میان کوچه اندر روی خاک
شیعیان گردیده جمع از هر طرف
بهر دفن آن مه برج شرف
❈۱۱❈
شد تقی را عاقبت با احترام
در جوار موسی جعفر مقام
بازم آمد یاد از این شور و شین
پیکر مجروح عریان حسین
❈۱۲❈
برد چون شمر ستمکار شریر
سوی کوفه عترت او را اسیر
پیکر مخدوم جبریل امین
مانده بیسر تا سه روز اندر زمین
❈۱۳❈
باد میپوشید بر آن تازه تن
خاک دشت کربلا جای کفن
کس نبود آنجا به وی یاری کند
بر سر نعشش عزاداری کند
❈۱۴❈
وحشیان هر سو به چشم اشکبار
گریه میکردند به روی زار زار
بر سر چشم عزیز مصطفی
گریه میکدند مرغان هوا
❈۱۵❈
کس نیامد بر سر آن مستمند
تا نماید صوت قرآنی بلند
کاش پیراهن چو بردند از برش
بعد از آن میماند عریان پیکرش
❈۱۶❈
دیگر از نعل سم اسب جفا
مینگشتی پیکرش چون توتیا
بهر خاتم به جدل بیآبرو
می نمیکردی جدا انگشت او
❈۱۷❈
بهر بندی ساربان بیحیا
کاش دستش را نمیکردی جدا
کاش چون خولی سرش را بر سنان
در تنور او را نکردی میهمان
❈۱۸❈
کاش در بزم یزید بیحیا
بر لب وی نامدی چوب جفا
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
کامنت ها