صامت بروجردی:شام عاشورا چو آن موج بلا موج زن شد در زمین کربلا
❈۱❈
شام عاشورا چو آن موج بلا
موج زن شد در زمین کربلا
آل بوسفیان «کذاب اشر»
عازم جنگ «ملیک مقتدر»
❈۲❈
عتترت طه به صد شوق و شعف
بهر جانبازی گرفته جان به کف
کفر و ایمان گشت یک جا روبرو
حق و باطل هر دو با هم جنگجو
❈۳❈
اندر آن اشم چون روز رستخیز
یک زنی دیدند زار و اشکریز
وه چه زن غم داده بنیادش به باد
بلکه غم او را غلام خانهزاد
❈۴❈
غصهاش افزون و صبرش کم شده
در جوانی همچو پیران خم شده
خود یکی اشکش ز بیتابی هزار
دیدهاش چون ابر نیسان قطره بار
❈۵❈
اندر آن شب همچو بخت خود ز آه
کرده روز هر دو عالم را سیاه
شعله افشانی به شمع آموخته
یک جهان جان را به آهی سوخته
❈۶❈
تیر آهش در کمان قد بره
گریهاش اندر گلو بسته گره
تر نموده ز آب چشمان خاک را
رفتی از مژگان خس و خاشاک را
❈۷❈
خاره و خاری که در آن بادیه
بود در خاک زمین ماریه
جمگلی را آن زن ژولیده مو
مینمودی اندر آن شب رفت و رو
❈۸❈
کرد از وی حقشناسی این سئوال
کیستی تو ای زن افسرده حال؟
اندر این شب آه و افغانت ز چیست؟
جسجویت اندر اینجا بهر چیست
❈۹❈
گفت: من خاتون اقلیم غمم
مالک الملک دیار ماتمم
نام من زهراستاندر خافقین
مادرم بر خسرو بیکس حسین
❈۱۰❈
چون که فردا اوفتد از صدر زین
جسم مجروح حسینم بر زمین
ترسم اندر خاک چون شد مسکنش
گردد افزونتر جراحات تنش
❈۱۱❈
میکنم در این دیار هولناک
این زمین را از خس و خاشاک پاک
زین حکایت بازشدن خون در دلم
گشت مشکلتر عزیزان مشکلم
❈۱۲❈
بد ز روز آن شب محنت اثر
گوئیا خاتون محشر باخبر
کز سر زین زینت عرش اله
کرد جا اندر زمین کربلا
❈۱۳❈
روسیاهی پیرهن برد از تنش
آن دگر عمامه آن یک جوشنش
خواهرش زینب دوان با اشک و آه
بیتامل کرد رو در قتلگاه
❈۱۴❈
کرد چندی اندر آن هول هراس
در بر شمر ستمگر التماس
چون ز شمر سنگدل شد ناامید
نزد بن سعید لعین دون دوید
❈۱۵❈
چون کسی بر بیکسی آرد پناه
دستها بر سر بدان حال تباه
گفت ای شیطان پرست بیادب
غیرتت کو آخر ای ننگ عرب
❈۱۶❈
کردهای جا ظالم بزیر چتر زر
یک زمان کن بر حسین من نظر
میکنند از تن سر او را جدا
پیش چشم من بخواری از قفا
❈۱۷❈
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
کامنت ها