صامت بروجردی:چاردست ای شیعیان پاکزاد در ره حق اوفتاد اندر جهاد
❈۱❈
چاردست ای شیعیان پاکزاد
در ره حق اوفتاد اندر جهاد
دست اول از معاد نیک قدر
اوفتاد از جسم وی در جنگ بدر
❈۲❈
چون به جنگ بدر سرها گرم شد
دست و بازوی دلیران نرم شد
گشت با بوجهل دور از نام و ننگ
چون معاذ شیر دل چیره به جنگ
❈۳❈
چون سگی کافتد به ناگه در رمه
از کمین وی درآمد عکرمه
زد به بازویش غضب انگیخته
دست وی با پوست شد آویخته
❈۴❈
شد معاذ از روی غیرت در غضب
چون ز دست آویختن بد در غضب
دست را بنهاد اندر زیرپا
با رگ و پی کرد دست خود جدا
❈۵❈
آن زمان اندر جدل مردانه شد
گرم در خونریزی به بیگانه شد
همچنان بیدست بود آن نوجوان
تا شد اندر عهد عثمان در جنان
❈۶❈
بود دست دوم از این چار دست
جعفر طیار شاه حقپرست
چون به جنگ موته شد در راه دین
قطع دستش از یسار و از یمین
❈۷❈
جانفشانی کرد چندان تا بلند
بر سر نی شد تن آن ارجمند
پس دعا فرمود ختم انبیا
تا دو بال سرخ شد به روی عطا
❈۸❈
از سر نوک سنان شد پر زنان
جعفر طیار در باغ جنان
از زبان سید یاسین حسب
گشت جعفر ذوالجناحینش لقب
❈۹❈
دست سوم بود ای اهل ولا
دست سقای زمین کربلا
آن که در حسن و وجاهت در عرب
آمدش ماه بنیهاشم لقب
❈۱۰❈
همچو خضر آمد پی آب حیات
تشنه لب چون در لب شط فرات
خواست تا از خوردن آب روان
دور سازد آتشی از جسم و جان
❈۱۱❈
یادش آمد از لب خشک حسین
آب را افشاند چون اشک از دو عین
مشک را پر کرد آن پر دل زیم
تشنه لب بنمود آهنگ حرم
❈۱۲❈
ناگهان بر پور سالار نجف
حملهور شد جیبش کفر از هر طرف
از دو سو زان قوم بدتر از یهود
بر دو دستش تیغ کین آمد فرود
❈۱۳❈
غیرت عباس چون دامان گرفت
زود مشک آب بر دندان گرفت
کرد پا را استوار اندر نبرد
تا ز بیآبی نگردند رنگ زرد
❈۱۴❈
کز کمان کینه اهل ضلال
سوی مشکین ناو کی بگشود بال
آمد اندر مشک او تا پر نشست
بر جگر عباس را خنجر نشست
❈۱۵❈
همچونبخت تیره بختان واژگون
از سر زین بر زمین شد سرنگون
دست چار کز بدن آمد جدا
بود دست خامس آل عبا
❈۱۶❈
ماند چون از ترک و تاز اهل کین
بیکفن جسم حسین اندر زمین
ساربان آمد بوی احسان کند
ما سوی را از غمش گریان کند
❈۱۷❈
کرد کاری آن لعین کافند شور
در میان خلق تا یوم النشور
سوخت قلب سید ختمی مآب
ساربان از قطع دست آن جناب
❈۱۸❈
نیست یارانی نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
کامنت ها