صامت بروجردی:شیعیان بار دگر نخل عزا می‌بندند باز بار سفر کرب و بلا می‌بندند
❈۱❈
شیعیان بار دگر نخل عزا می‌بندند
باز بار سفر کرب و بلا می‌بندند
یا مگر حجله قاسم به مبلا می‌بندند
باز پیرایه گلشن به حنا می‌بندند
❈۲❈
بوی گلهای چمن را به صبا می‌بندند
گفت قاسم اگرم لشگر غم چیره شود
تیر صیاد پی صید حرم چیره شود
من نترسم که به من خیل ستم چیره شود
❈۳❈
هر کجا چتر دو طاووس به هم چیره شود
نخل قتل دل پر داغ مرا می‌بندند
هر کجا جان ره جانان ز وفا بسپارد
پای همت بسر کون و مکن بگذارد
❈۴❈
گور را حجله دامادی خون پندارد
دلم از خون شدن خویش نشاطی دارد
همچو طفان که شب عید حنا می‌بندند
ای عمویی که تو را هست خدم خیل ملک
❈۵❈
تشنه آب شهادت شده‌ام همچو ملک
لطف بنما و مکن نام من از دفتر حک
تویی آن آیت رحمت که ملایک به فلک
حرز نام تو به بازوی دعا می‌بندند
❈۶❈
نوعروسا بنگر پیک اجل بر کف جام
دارد و می‌دهدم از بر جانان پیغام
توهم آماده تاراج شو و رفتن شام
درد هجر است سزای دل و جانم که مدام
❈۷❈
تهمت رجم بر آن شوخ بلا می‌بندند
عاشقی را که شود دیده دل محو صفات
آرزویی به دلش نیست به جز دیدن ذات
(صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات
❈۸❈
تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات
لیک کی چون تو سخن را به ادا می‌بندند
کامنت ها