سنایی:آنی که چو تو گردش ایام ندارد سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
❈۱❈
آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
❈۲❈
بادی نبرد در همه آفاق که از ما
سوی لب تو نامه و پیغام ندارد
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد
بی داد تو افراخته صمصام ندارد
❈۳❈
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون
گویی قدم دولت من گام ندارد
کامنت ها