سنایی:ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد
❈۱❈
ناز را رویی بباید همچو ورد
چون نداری گرد بدخویی مگرد
یا بگستر فرش زیبایی و حسن
یا بساط کبر و ناز اندر نورد
❈۲❈
نیکویی و لطف گو با تاج و کبر
کعبتین و مهره گو با تخته نرد
در سرت بادست و بر رو آب نیست
پس میان ما دو تن زینست گرد
❈۳❈
زشت باشد روی نازیبا و ناز
صعب باشد چشم نا بینا و درد
جوهرت ز اول نبودست این چنین
با تو ناز و کبر کرد این کار کرد
❈۴❈
زر ز معدن سرخ روی آید برون
صحبت ناجنس کردش روی زرد
کی کند ناخوب را بیداد خوب
چون کند نامرد را کافور مرد
❈۵❈
تو همه بادی و ما را با تو صلح
ما ترا خاک و ترا با ما نبرد
لیکن از یاد تو ما را چاره نیست
تا دین خاکست ما را آب خورد
❈۶❈
ناز با ما کن که درباید همی
این نیاز گرم را آن ناز سرد
ور ثنا خواهی که باشد جفت تو
با سنایی چون سنایی باش فرد
❈۷❈
در جهان امروز بردار برد اوست
باردی باشد بدو گفتن که برد
کامنت ها