سنایی:نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
❈۱❈
نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود
مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور
در سرایی که درو تابش روی تو بود
❈۲❈
در ترازوی قیامت ز پی سختن نور
صد من عرش کم از نیم تسوی تو بود
راه پر جان شود آن جای که گام تو بود
گوش پر در شود آنجا که گلوی تو بود
❈۳❈
هر که او روی تو بیند ز پی خدمت تو
هم به روی تو که پشتش چو به روی تو بود
از تو با رنگ گل و بوی گلابیم از آنک
خوی احمد بود آنجا که خوی تو بود
❈۴❈
دیدهٔ حور بر آن خاک همی رشک برد
که بر آن نقش ز لعل سر کوی تو بود
کافهٔ خلق همه پیش رخت سجده برد
حور یا روح که باشد که کفوی تو بود
❈۵❈
قبلهٔ جایست همه سوی تو چون کعبه از آن
قبلهٔ جان سنایی همه سوی تو بود
کامنت ها