سنایی:تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید عاشقی از جان من نبست آدم برید
❈۱❈
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نبست آدم برید
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
❈۲❈
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
گشت ز ما منقطع هر که به ما در رسید
مشکل درد مرا چرخ نداند گشاد
محمل عشق مرا خاک نیارد کشید
❈۳❈
ای پسر از هر چه هست دست بشوی و برو
راه خرابات گیر رود و سرود و نبید
کامنت ها