سنایی:هر کرا در دل بود بازار یار عمر و جان و دل کند در کار یار
❈۱❈
هر کرا در دل بود بازار یار
عمر و جان و دل کند در کار یار
خاصه آن بی دل که چون من یک زمان
بر زمین نشکیبد از دیدار یار
❈۲❈
کبک را بین تا چگونه شد خجل
زان کرشمه کردن و رفتار یار
بنگر اندر گل که رشوت چون دهد
خون شود لعل از پی رخسار یار
❈۳❈
در جهان فردوس اعلا دارد آنک
یک نفس بودست در پندار یار
در همه عالم ندیدم لذتی
خوشتر و شیرینتر از گفتار یار
❈۴❈
همچو سنگ آید مرا یاقوت سرخ
بی لب یاقوت شکر بار یار
باد نوشین دوش گفتی ناگهان
چین زلف آشفت بر گلنار یار
❈۵❈
زان قبل امروز مشک آلود گشت
خانه و بام و در و دیوار یار
رشک لعل و لولو اندر کوه و بحر
زان عقیق و لولو شهوار یار
❈۶❈
شد دلم مسکین من در غم نژند
من ندانم پیش ازین هنجار یار
دست بر سر ماند چون کژدم دلم
زان دو زلفین سیه چون مار یار
❈۷❈
هوش و عقلم بردهاند از دل تمام
آن دو نرگس بر رخ چون نار یار
مر سنایی را فتاد این نادره
چون معزی گفت از اخبار یار
❈۸❈
آنچه من میبینم از آزار یار
گر بگویم بشکنم بازار یار
کامنت ها