سنایی:راحتی جان را به گفتار ای پسر آفتی دل را به کردار ای پسر
❈۱❈
راحتی جان را به گفتار ای پسر
آفتی دل را به کردار ای پسر
هر چه باید داری از خوبی ولیک
نیست کردارت چو گفتار ای پسر
❈۲❈
مهر و ماهی گر بدندی مهر و ماه
سرو قد و لاله رخسار ای پسر
بشکنی بازار خوبان جهان
چون فرود آیی به بازار ای پسر
❈۳❈
خلقی از کار تو سرگردان شدند
تا کجا خواهد شدن کار ای پسر
همچو یعقوبند گریان زان که تو
یوسف عصری به دیدار ای پسر
❈۴❈
عشق تو چون پای بند خلق شد
دست را آهسته بردار ای پسر
عاشقست اکنون سنایی بر تو زار
رحم کن بر عاشق زار ای پسر
کامنت ها