سنایی:از فلک در تاب بودم دی و دوش وز غمت بی تاب بودم دی و دوش
❈۱❈
از فلک در تاب بودم دی و دوش
وز غمت بی تاب بودم دی و دوش
با لب خشک از سرشک دیدگان
در میان آب بودم دی و دوش
❈۲❈
گاه میخوردم گه از بحر دعا
روی در محراب بودم دی و دوش
بی رخ تو در میان بحر آب
با نبید ناب بودم دی و دوش
❈۳❈
از کمال هجر در صحرای درد
تیر در پرتاب بودم دی و دوش
صحبت دیدار تو جستم همی
گر چه با اصحاب بودم دی و دوش
❈۴❈
بی تو لرزان و طپان بر روی خاک
راست چون سیماب بودم دی و دوش
کامنت ها