سنایی:چون نهی زلف تافته بر گوش چون نهی جعد بافته بر دوش
❈۱❈
چون نهی زلف تافته بر گوش
چون نهی جعد بافته بر دوش
از دل من رمیده گردد صبر
وز تن من پریده گردد هوش
❈۲❈
نه عجب گر خروش من بفزود
تا شد آن عارض تو غالیه پوش
ماه در آسمان سیاه شود
خلق عالم برآورند خروش
❈۳❈
تا به وقت سپیده دم یک دم
به غنوم در انتظار تو دوش
گاه بودم بره فگنده دو چشم
گاه بودم به در نهاده دو گوش
❈۴❈
خار من گردد از وصال تو گل
زهر من گردد از جمال تو نوش
کامنت ها