سنایی:آمد بر من جهان و جانم انس دل و راحت روانم
❈۱❈
آمد بر من جهان و جانم
انس دل و راحت روانم
بر خاستمش به بر گرفتم
بفزود هزار جان به جانم
❈۲❈
از قد بلند و زلف پشتش
گفتم که مگر به آسمانم
چون سر بنهاد در کنارم
رفت از بر من جهان و جانم
❈۳❈
فریاد مرا ز بانگ موذن
من بندهٔ بانگ پاسبانم
کامنت ها