سنایی:ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
❈۱❈
ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر
صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
❈۲❈
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان
عاجزم در کار خود یارب ندانم چون کنم
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
❈۳❈
آب دریاها بسوزد کوهها هامون شود
من ز دیده چون ببارم آبها افزون کنم
مسکن من در بیابان مونس من آهوان
هر کجا من نی زنم از خون دل جیحون کنم
❈۴❈
گر شبی خود طوق گردد دست من در گردنش
طوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنم
کامنت ها