سنایی:ای ببرده آب آتش روی تو عالمی در آتشند از خوی تو
❈۱❈
ای ببرده آب آتش روی تو
عالمی در آتشند از خوی تو
مشک و می را رنگ و مقداری نماند
ای نه مشک و می چو روی و موی تو
❈۲❈
چشمکانت جاودانند ای صنم
نرگس آمد ای عجب جادوی تو
تیر عشقت در جهان بر من رسید
غازیانه زان کمان ابروی تو
❈۳❈
زنگیانند آن دو زلف پای کوب
بلعجب اندر نظاره سوی تو
با خروش و با فغان دیوانهوار
خاک پاشم بر سر اندر کوی تو
❈۴❈
هر کسی مشغول در دنیا و دین
دین و دنیای سنایی روی تو
کامنت ها