سنایی:عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
❈۱❈
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
❈۲❈
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیارهای
کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد
هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخسارهای
❈۳❈
هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری
خون خلقی تازه یابی در خم هر تارهای
هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته
در میان عاشقان آوازهٔ آوارهای
❈۴❈
نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند
نقش حق را آخر ای مستان کم از نظارهای
کامنت ها