سنایی:به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی
❈۱❈
به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی
به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی
جهان پر حدیث وصال تو بینم
زهی نارسیده به زلف تو چنگی
❈۲❈
همانا به صحرا نظر کردهای تو
که صحرا ز رویت گرفتست رنگی
ز عکس رخ تو به هر مرغزاری
ز دیبای چینی گشادست تنگی
❈۳❈
شگفت آهوی تو که صید تو سازد
به هر چشم زخمی دلاور پلنگی
ز جعدت کمندی و شهری پیاده
جهانی سوار و ز چشمت خدنگی
❈۴❈
اگر خواهی ارواح مرغان علوی
فرود آری از شاخ طوبا به سنگی
به تو کی رسد هرگز از راه گفتی
بر نار و نورت که دارد درنگی
❈۵❈
کیم من که از نوش وصل تو گویم
نپوید پی شیر روباه لنگی
من آن عاشقم کز تو خشنود باشم
ز نوشی به زهری ز صلحی به جنگی
کامنت ها