سنایی:رازی ز ازل در دل عشاق نهانست زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
❈۱❈
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
❈۲❈
گویند ازین میدان آن را که درآمد
کی خواجه دل و روح و روانت ز روانست
گر ماه هلال آید در نعت کسوفست
ور تیر وصال آید بر بسته کمانست
❈۳❈
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی
گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست
آنکس که ردایی ز ریا بر کتف افگند
آن نیست ردا آن به صف دان طلسانست
❈۴❈
گر چند نگونست درین پرده دل ما
میدان به حقیقت که ز اقبال ستانست
قاف از خبر هیبت این خوف به تحقیق
چون سین سلامت ز پی خواجه روانست
❈۵❈
گویی که مگر سینهٔ پر آتش دارد
یا دیدهٔ او بر صفت بحر عمانست
این چیست چنین باید اندر ره معنی
آن کس که چنین نیست یقین دان که چنانست
❈۶❈
نظم گهر معنی در دیدهٔ دعوی
چون مردمک دیده درین مقله نهانست
در راه فنا باید جانهای عزیزان
کاین شعر سنایی سبب قوت جانست
کامنت ها