سنایی:روزی دل من مرا نشان داد وز ماه من او خبر به جان داد
❈۱❈
روزی دل من مرا نشان داد
وز ماه من او خبر به جان داد
گفتا بشنو نشان ماهی
کو نامهٔ عشق در جهان داد
❈۲❈
خورشید رهی او نزیبد
مه بوسه ورا بر آستان داد
یک روز مرا بخواند و بنواخت
و آنگاه به وصل من زبان داد
❈۳❈
برداشت پیاله و دمادم
می داد مرا و بی کران داد
من دانستم که می بلاییست
لیکن چه کنم مرا چو ز آن داد
❈۴❈
از باده چنان مرا بیازرد
کز سر بگرفت و در میان داد
کامنت ها