سنایی:جهد کن تا زنیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی
❈۱❈
جهد کن تا زنیست هست شوی
وز شراب خدای مست شوی
باشد آنرا که دین کند هستش
گوی و چوگان دهر در دستش
❈۲❈
چون ازاین جرعه گشت جان تو مست
بر بلندی هست گردی پست
هرکه آزاد کرد آنجایست
حلقه در گوش و بند برپایست
❈۳❈
لیکن آن بند به که مرکب بخت
لیکن آن حلقه به که حلقهٔ تخت
بند کو برنهد تو تاج شمر
ور پلاست دهد دواج شمر
❈۴❈
زانکه هم محسنست و هم مُجمل
زانکه هم مُکرمست و هم مُفضل
چه کنی بهر بی‌نوایی را
شادی و زیرک و بهایی را
❈۵❈
شاد ازو باش و زیرک از دینش
تا بیابی رضا و تمکینش
زیرک آنست کوش بردارد
شادی آنست کوش نگذارد
❈۶❈
نیکبخت آن کسی که بندهٔ اوست
در همه کارها بسنده بر اوست
چون از این شاخها شدی بی‌برگ
دستها در کمر کنی با مرگ
❈۷❈
نشوی مرگ را دگر منکر
یابی از عالم حیات خبر
دست تو چون به شاخ مرگ رسید
پای تو گرد کاخ برگ دوید
❈۸❈
پای کز طارم هدی دورست
نیست پای آن دماغ مخمورست
کامنت ها