سنایی:جانور را چو خوانش پیش نهاد خوردنی از خورنده بیش نهاد
❈۱❈
جانور را چو خوانش پیش نهاد
خوردنی از خورنده بیش نهاد
همه را روح و روز و روزی از اوست
نیکبختی و نیک روزی از اوست
❈۲❈
روزی هریکی پدید آورد
در انبارخانه مُهر نکرد
کافر و مؤمن و شقی و سعید
همه را روزی و حیات جدید
❈۳❈
حاء حاجت هنوزشان در حلق
جیم جودش بداده روزی خلق
جز بنان نیست پرورش ما را
جز شره نیست نان خورش ما را
❈۴❈
او ز توجیه بندگان نجهد
نان خورش داد نان همو بدهد
نان و جان تو در خزینهٔ اوست
تو نداری خبر دفینهٔ اوست
❈۵❈
روزی تو اگر به چین باشد
اسب کسب تو زیر زین باشد
یا ترا نزد او برد به شتاب
ورنه او را برِ تو، تو در خواب
❈۶❈
نه ترا گفت رازق تو منم
عالمِ سرّ و عالمِ علنم
جان بدادم وجوه نان بدهم
هرچه خواهی تو در زمان بدهم
❈۷❈
کار روزی چو روز دان بدرست
که ره آورد روز روزی تست
سفله دارد ز بهر روزی بیم
نخورد دیگ گرده حکیم
❈۸❈
نخورد شیر صید خود تنها
چون شود سیر مانده کرد رها
با تو زانجا که لطف یزدانست
گرو نان به دست تو جانست
❈۹❈
غم جان خور که آنِ نان خورده است
تا لب گور گرده بر گرده است
جان بینان به کس نداد خدای
زانکه از نان بماند جان بر جای
❈۱۰❈
این گرو سختدار و نان میخور
چون گرو رفت قوت جان میخور
مر زنان راست کهنه تو بر تو
مرد را روز نو و روزی نو
❈۱۱❈
روزی تست بر علیم و قدیر
تو ز میر و وکیل خشم مگیر
آن زمانی که جان ز تن برمید
به یقین دان که روزیت برسید
❈۱۲❈
روزیت از درِ خدای بُوَد
نه ز دندان و حلق و نای بُوَد
کدخدایی خدایی است برنج
خاصه آنرا که نیست حکمت و گنج
❈۱۳❈
کدخدایی همه غم و هوس است
کد رها کن ترا خدای بس است
اعتماد تو در همه احوال
بر خدا به که بر خراس و جوال
❈۱۴❈
ابر اگر نم نداد یک سالت
سخت شوریده بینم احوالت
کامنت ها