سنایی:زالکی کرد سر برون ز نهفت کشتک خویش خشک دید و بگفت
❈۱❈
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت
کای هم آنِ نو و هم آنِ کُهن
رزق بر تست هرچه خواهی کن
❈۲❈
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریهٔ ابر نی و خندهٔ کِشت
از هزاران هزار به یک تو
زانک اندک نباشد اندک تو
❈۳❈
شعلهای زو و صدهزار اختر
قطرهای زو و صد هزار اخضر
بیسبب رازقی یقین دانم
همه از تست نانم و جانم
❈۴❈
مرد نبود کسی که در غمِ خور
در یقین باشد از زنی کمتر
کامنت ها