سنایی:نه بپرسید کاهلی ز علی چون شنید از زبان دل گسلی
❈۱❈
نه بپرسید کاهلی ز علی
چون شنید از زبان دل گسلی
که بگوی ای امیر جان افروز
که شب تیره به بود یا روز
❈۲❈
مرتضی گفت بشنو ای سایل
سوی ادبار خود مشو مایل
عاشقان را در این ره جانسوز
تبش راز به که تابش روز
❈۳❈
هرکه دارد ره تبش در دل
در نماند پیاده در منزل
در جهانی که عشق گوید راز
نه تو مانی نه نیز عقل تو باز
کامنت ها