سنایی:هرکه خواهد ولایت تجرید وآنکه جوید هدایت توحید
❈۱❈
هرکه خواهد ولایت تجرید
وآنکه جوید هدایت توحید
از درونش نماید آسایش
وز برونش نباشد آرایش
❈۲❈
آن ستایش که از نمایش اوست
ترک آرایش و ستایش اوست
بر درِ شه گدای نان خواهد
باز عاشق غذای جان خواهد
❈۳❈
عاشقان جان و دل فدا کردند
ذکر او روز و شب غذا کردند
در طریقت مجرد و چالاک
داده بر باد آب و آتش و خاک
❈۴❈
زانکه در عرصهٔ معالم عصر
چه برش جاهلان چه عالم عصر
ای برادر بر آذر تجرید
جگر خود کباب دان نه ثرید
❈۵❈
سگ دونهمت استخوان جوید
پنجهٔ شیر مغز جان جوید
مرد عالی همم نخواهد بند
سگ بود سگ به لقمهای خرسند
❈۶❈
قصه کمگوی و عاجزی پیش آر
استخوان را تو با سگان بگذار
تو به گوهر گرفتهای رفعت
پس چرا چون سگی تو دون همت
❈۷❈
هرکه را عالیست همّت او
هر دو عالم شدهست نعمت او
وآنکه دون همتست همچون سگ
هست چون سگ ز بهر نان در تگ
❈۸❈
کشف اگر بند گرددت بر تن
کشف را کفشساز و بر سر زن
گر همی روح خواهی از تن فرد
لا چو داراست گِرد او برگرد
❈۹❈
کی ز لاهوت خود بیابی بار
تات ناسوت بر نشد بردار
با تو و بود تو خرد تیره است
چشم غفلت از آن جهان خیره است
❈۱۰❈
زانکه عیسیت را سوی لاهوت
هست در راه جمعةالصلبوت
نیست کن هرچه راه و رای بود
تات دل خانهٔ خدا بود
❈۱۱❈
تا ترا بود با تو در ذاتست
کعبه با طاعتت خراباتست
ور ز ذات تو بود تو دورست
بتکده از تو بیت معمورست
❈۱۲❈
ای خرابات جوی پر آفات
پسر خر تویی و خر آبات
نفس تست آنکه کفر و دین آورد
لاجرم چشم رنگ بین آورد
❈۱۳❈
بیتو خوش با تو هست بس ناخوش
به در اندازد خواجه گربه ز کش
در قدم کفرها و دینها نیست
در صفاء صفت چنینها نیست
کامنت ها