سنایی:خلق تا در جهانِ اسبابند همه در کشتیاند و در خوابند
❈۱❈
خلق تا در جهانِ اسبابند
همه در کشتیاند و در خوابند
تا روانشان چه بیند اندر خواب
آنچه پیش آید از ثواب و عقاب
❈۲❈
آتشِ تیز تاب خشم بُوَد
چشمهٔ آب نور چشم بُوَد
نردبازی به خواب یا شطرنج
سبب جنگ و غلبه باشد و رنج
❈۳❈
آب در خواب روزیست حلال
گر بود پاک و عذب و صاف و زلال
ور بُوَد تیره عیش ناخوش دان
گرچه آبست عین آتش دان
❈۴❈
خاک در خواب مایهٔ روزیست
برزگر را دلیل به روزیست
باد اگر گرم یا که سرد بُوَد
هردو گنجور رنج و درد بُوَد
❈۵❈
باد اگر هست معتدل در پوست
انده دشمنست و شادی دوست
چیز دادن به مرده اندر خواب
عدم مال باشد و اسباب
❈۶❈
گریه در خواب مایهٔ شادیست
بندگی از مذلّت آزادی است
خنده اندوه باشد و اهوال
خامشی بستنِ دل اندر مال
❈۷❈
میل آب زیادت از عطشان
علم باشد که نیست سیری ازان
وانکه باشد برهنه اندر خواب
شد فضیحت بسان مست خراب
❈۸❈
طبل در خواب راز گردد فاش
بوق در خواب مایهٔ پرخاش
بند و غل توبهٔ نصوح بود
باغ دیدن غذای روح بود
❈۹❈
میوه در خواب روزیست از شاه
لیک نندر زمان که اندر گاه
وقت ادراک چون فراز رسد
مرد بیننده زو به ناز رسد
❈۱۰❈
دست خود چون دراز بیند مرد
شود اندر سخا و رادی فرد
ور بود دستهای او کوتاه
کشد از بخل گرد خویش سپاه
❈۱۱❈
دست باشد برادر و خواهر
آنِ چپ دختر و آنِ راست پسر
باشد انگشت همچو فرزندان
نسبت مادر و پدر دندان
❈۱۲❈
دخترانند سینه با پستان
چون شکم مال و نعمت پنهان
جگر و دل به خواب گنج بُوَد
ساق و زانو عنا و رنج بُوَد
❈۱۳❈
مغر مال نهان و پهلو زن
پوست چون ستر در کشیده به تن
هست فرزند آلت تولید
نیک و بد زشت و خوش شقی و سعید
❈۱۴❈
دست شستن ز کار نومیدیست
رقص کردن وقاحت و شیدیست
مئزر و سطل و آلت تغسیل
همه بر خادمان کنند دلیل
❈۱۵❈
وآنکه بربط زند به خواب اندر
زن کند بیشک او شتاب اندر
با دگر کس مصارعت کردن
غلبه کردنست و آزردن
❈۱۶❈
وآنکه دارو خورد همی در خواب
رسته گردد ز رنج و درد و عذاب
طیب باشد دو گونه اندر خواب
این یکی راحت آن دگر همه تاب
❈۱۷❈
راحت آن نوع را که در مالند
محنت آن نوع را که برکالند
کز دخان رنج بیشتر باشد
راحتش کمتر از ضرر باشد
❈۱۸❈
مرد بیمار و طیب و جامهٔ نو
بد بود بد ز من نکو بشنو
رقص کردن به خواب در کشتی
بیم غرقست و مایهٔ زشتی
❈۱۹❈
وآنکه در حبس و بند بسته بُوَد
رقص کردن ورا خجسته بُوَد
هرکه بیند ز تن روان شده خون
نعمتی باشد از حساب برون
❈۲۰❈
چون نبیند جراحت این باشد
ور جراحت بود جز این باشد
اندهی صعب یابد از کاری
بسته گردد به دست خونخواری
❈۲۱❈
وآن زنی کش ز فرج خون آید
کودکی مرده زو برون آید
گوشتن بیند به خواب ور بیمار
که خورد زود از او طمع بردار
❈۲۲❈
مستی و بیخودی و شرب شراب
آنکه تازیست بد بُوَد در خواب
وآنکه او پارسی است روزی دان
سرفرازی و نیک روزی دان
❈۲۳❈
شیر در خواب گنج و مال بود
روی نیکو و حلال بُوَد
کامنت ها