سنایی:در اُحد میر حیدر کرّار یافت زخمی قوی در آن پیکار
❈۱❈
در اُحد میر حیدر کرّار
یافت زخمی قوی در آن پیکار
ماند پیکان تیر در پایش
اقتضا کرد آن زمان رایش
❈۲❈
که برون آرد از قدم پیکان
که همان بود مرورا درمان
زود مرد جرایحی چو بدید
گفت باید به تیغ باز برید
❈۳❈
تا که پیکان مگر پدید آید
بستهٔ زخم را کلید آید
هیچ طاقت نداشت بادمِ گاز
گفت بگذار تا بوقت نماز
❈۴❈
چون شد اندر نماز حجّامش
ببرید آن لطیف اندامش
جمله پیکان ازو برون آورد
و او شده بیخبر ز ناله و درد
❈۵❈
چون برون آمد از نماز علی
آن مر او را خدای خوانده ولی
گفت کمتر شد آن اَلم چونست
وز چه جای نماز پُر خونست
❈۶❈
گفت با او جمال عصر حسین
آن بر اولاد مصطفی شده زَیْن
گفت چون در نماز رفتی تو
برِ ایزد فراز رفتی تو
❈۷❈
کرد پیکان برون ز تو حجام
باز نا داه از نماز سلام
گفت حیدر به خالق الاکبر
که مرا زین اَلم نبود خبر
❈۸❈
ای شده در نماز بس معروف
به عبادت برِ کسان موصوف
اینچنین کن نماز و شرح بدان
ورنه برخیز و خیره ریش ملان
❈۹❈
چون تو با صدق در نماز آیی
با همه کام خویش باز آیی
ور تو بیصدق صد سلام کنی
نیستی پخته کار خام کنی
❈۱۰❈
یک سلامت دو صَد سلام ارزد
سجدهٔ صدق صد قیام ارزد
کان نمازی که عادتی باشد
خاک باشد که باد برپاشد
❈۱۱❈
اندرین ره نماز روحانی
آن به آید که خشک جنبانی
جان گدازد نماز بار خدای
خشک جنبان بود همیشه گدای
❈۱۲❈
بود از روی جهل و نااهلی
چون بجوید طریق بوجهلی
گرت باید که مرد باشی مرد
خشک بگذار و گردِ دریا گرد
❈۱۳❈
گرت نبوَد ز بحر دُرّ خوشاب
هم تو دانی که در نمانی از آب
چنگ در راه حق زن ای سرهنگ
گرت نبود مراد نبود ننگ
❈۱۴❈
مرد کز آب و خاک دارد عار
به هوا بر نشیند آتشوار
کله آسمان منه بر سر
تا بیابی ز جبرئیل افسر
❈۱۵❈
تاج گردد ترا کلاه مَلَک
باشگونه شود کلاه فلک
تا بدانی حق از هوا و هوس
کین همه هیچ نیست زی تو و بس
❈۱۶❈
عدمت چون وجود یکسانست
هرچه تو خواستی همه آنست
کامنت ها