سنایی:راد مردی ز غافلی پرسید چون ورا سخت جلف و جاهل دید
❈۱❈
راد مردی ز غافلی پرسید
چون ورا سخت جلف و جاهل دید
گفت هرگز تو زغفران دیدی
یا جز از نام هیچ نشنیدی
❈۲❈
گفت با ماست خوردهام بسیار
صد ره و بیشتر نه خود یکبار
تا ورا گفت راد مرد حکیم
اینت بیچاره اینت قلب سلیم
❈۳❈
تو بصل نیز هم نمیدانی
بیهده ریش چند جنبانی
آنکه او نفس خویش نشناسد
نفس دیگر کسی چه پرماسد
❈۴❈
وآنکه او دست و پای را داند
او چگونه خدای را داند
انبیا عاجزاند از این معنی
تو چرا هرزه میکنی دعوی
❈۵❈
چون نمودی بدین سخن برهان
پس بدانی مجرّد ایمان
ورنه او از کجا و تو ز کجا
خامشی به ترا تو ژاژ مخای
❈۶❈
علما جمله هرزه میلافند
دین نه بر پای هرکسی بافند
کامنت ها