سنایی:به یقین واجب الوجود یکیست هر چه در وهم و خاطر آید نیست
❈۱❈
به یقین واجب الوجود یکیست
هر چه در وهم و خاطر آید نیست
مالک الملک و پادشاه به حق
منشی‌ء نفس و فاعل مطلق
❈۲❈
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
بی قلم صورت بدیع نگاشت
بی ستون خیمه رفیع افراشت
❈۳❈
مایه بخش عقول اولی اوست
فاطر صورت و هیولا اوست
نظم ترکیب آفرینش داد
چشم دل را کمال بینش داد
❈۴❈
نقشبند وجود جز او نیست
مستحق سجود جز او نیست
زآنکه معبود انس و جان است او
مبدع جسم و عقل و جان است او
❈۵❈
در رهش چرخ و انجم و ارکان
همه درمانده‌اند و سرگردان
همه پوینده‌اند در طلبش
همه جوینده‌اند روز و شبش
❈۶❈
جنبش هر یک از سرشوق است
هر یکی را از این طلب ذوق است
حلقة حکم اوست شوق همه
او منزه زشوق و ذوق همه
❈۷❈
نامهای بزرگ طاهر او
هست اوصاف صنع ظاهر او
فارغ از شوق و ذوق ونیک‌وبدست
برتر از وهم و فکرت‌وخردست
❈۸❈
کس نداند که چیست الا او
صفتش لا اله االا هو
هر که خواهد که ذکر او گوید
در نگنجد زبان که «هو» گوید
❈۹❈
به زبان ذکر او که داند گفت؟
جان بود آنکه «هو» تواند گفت
سخن است آنکه بر زبان آید
ذکر «هو» از میان جان آید
❈۱۰❈
گرچه بی‌جا و بی مکان است او
ساکن دل شکستگانست او
نه به ذاتست ساکن هر دل
بلکه لطفش همی کند منزل
❈۱۱❈
هر کجا دل شکسته‌ای بینی
بینوایی و خسته‌ای بینی ،
بی زبان ذکر او از او شنوی
شرح اسماء «هو» از او شنوی
❈۱۲❈
ذکر او از زبان بسته طلب
معرفت از دل شکسته طلب
چند، بی او به‌کعبه درتک و پوی
در خرابات آی و او را جوی
❈۱۳❈
چون تو در جستنش نمایی جد
در خرابات جست یا مسجد
کامنت ها