سنایی:روزی از روزها به راهگذر خرکی بر دکان آهنگر
❈۱❈
روزی از روزها به راهگذر
خرکی بر دکان آهنگر
از قضا میگذشت با هیمه
شرری جست از یکی نیمه
❈۲❈
هیمه آتشگرفت یکسر سوخت
آخرالامر در میان خر سوخت
چون تو با هیمه بر سقرگذری
عجب اربگذری و جان ببری
❈۳❈
نگذری زانکه بس گرانباری
پر بارگران گرفتاری
خوردن و خفتن است عادت تو
بهرهت این است از سعادت تو
کامنت ها