سنایی:در کلام مجید ایزد فرد «امر» گفت آن چنانکه یادش کرد
❈۱❈
در کلام مجید ایزد فرد
«امر» گفت آن چنانکه یادش کرد
تو به حرص و حسد میالایش
به خصال حمیده آرایش
❈۲❈
با سگ وخوک همنشین مکنش
با رفیقان بد قرین مکنش
چون کند مرگ از همه دورت
وافکند پشت در کو گورت
❈۳❈
بود او محرم حصور ابد
در نیاید به تنگنای لحد
هست اینجا برای قوت و قوت
بازگشتش به عالم ملکوت
❈۴❈
چار عنصر چو در شمار آید
تن مرکب از این چهار آید
جان چو از تن مفارقت جوید
هر یکی سوی اصل خود پوید
❈۵❈
آنچه از هستی اش نشان ماند
جان بود جان، که جاودان ماند
قفس پنج حس را بشکن
مرغ جان را ازو برون افکن
❈۶❈
باز را در قفس چه کار بود؟
جای او دست شهریار بود
زین نشیمنگهش برون انداز
تاکند در هوای او پرواز
کامنت ها